.

.

والقمر قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم
.

.

والقمر قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم

علمدار دشت نینوا

تو آن راز رشیدی

که روزی فرات 

بر لبت آورد 

و ساعتی بعد

در باران متواتر پولاد 

بریده بریده 

افشا شدی

و باد 

تو را با مشام خیمه گاه

در میان نهاد 

و انتظار در بُهت کودکانه ی حرم 

طولانی شد 

تو آن راز رشیدی 

که روزی فرات 

بر لبت آورد

و در کنار درک تو 

کوه از کمر شکست